وقتی بحث از مطالعات آمایش صورت میگیرد اولین موضوعی که بیدرنگ به ذهن خطور میکند منطقهبندی، توانهای اکولوژیکی و تدوین برنامهها در سطوح ملی ـ منطقهای و محلی است. منطقهبندی از محوریترین بحثهای آمایش سرزمین است منطقهبندی براساس ویژگیهای همگن جغرافیایی، اقتصادی و اجتماعی، تعریف شده است.
مناطق را می توان بر اساس، منطقه عملکردی(Functional region)، منطقه همگن (homogenous region)، منطقه برنامهریزی (programming region) تقسیم بندی نمود.
برای روشن شدن موضوع منطقه و مفهوم آن در مطالعات آمایش که سالیان سال بین اقتصاددانان و برنامهریزان شهری با برداشتی متفاوت طرح گردیده ضروری است مفهوم منطقه به دقت مورد کنکاش قرار گیرد. نظریهپردازان توسعه منطقهای، منطقه را محدودهای مشخص با کارکردهای همسان و شرایط و ویژگیهای جغرافیایی، انسانی و اجتماعی مشترک میدانند که همگنی ویژگی بارز آن است و اقسام مختلفی از قبیل منطقه عملکردی، منطقه همگن (متجانس) و منطقه برنامهریزی را شامل میشود که هرکدام ویژگی خاص خود را دارند ولی وجه مشترک آنها همگنی و شباهت در ویژگیهای اقتصادی و اجتماعی و طبیعی بدون توجه صرف به مرزهای سیاسی و اداری است.
بدینترتیب منطقه عملکردی، محدودهای جغرافیایی است که براساس سنجههایی منتخب، دارای عملکرد یکسان میباشد و معیار آن تحلیل جریانهای اقتصادی و اجتماعی است. منطقه همگن آن، محدوده جغرافیایی است که از نظر ویژگیهای خاص جغرافیایی و اقتصادی دارای شرایط همگن هستند و معیار آن بیشتر ویژگیهای جغرافیایی است. ترکیبی از این دو نوع منطقهبندی چارچوب مفیدی برای تعیین مناطق برنامهریزی را فراهم میآورد. لوئیس کیبل منطقه برنامهریزی را آنچنان محدودهای تعریف کرده که به اندازهای وسیع است که ارتباطات عملکردی و همگنیهای درونی آن، توزیع جمعیت و فعالیت را در پهنه آن همگن میسازد، و در عین حال به اندازهای محدود است که بتوان همه مسائل برنامهریزی آن را، یکجا دید و حل کرد. بر همین اساس کلیسون منطقه برنامهریزی را واجد شرایط زیر میداند:
ü ساختار اقتصادی ـ اجتماعی و فضایی همگن یا به هم پیوستهای داشته باشد.
ü دست کم واجد یک مرکز رشد باشد.
ü در حل مشکلات اقتصادی و برنامهریزی دارای وحدت رویه بوده و در اجرای تصمیمات و برنامهها تمرکز داشته باشد.
ü وسعت آن به حدی باشد که بتوان برنامههایی برای سامان دادن توزیع انسانها و فعالیتها، و اجرای طرحهایی در مقیاس وسیع اقتصادی تدوین و اجرا کرد.
اگرچه در این منطقة برنامهریزی از مرزهای سیاسی نیز جهت منطقهبندی استفاده میشود ولی لزوماً استانهای یک کشور هرکدام یک منطقه محسوب نمیگردند بلکه ممکن است چند استان یک منطقه و یا یک استان مستقلاً یک منطقه برنامهریزی تعریف گردد. پس همگنی در شرایط و ویژگیها، معیار اصلی و پایهای منطقهبندی است و ضروری است جهت اجرایی کردن مطالعات آمایش ملی، برش منطقهای آن با تعریف و تعیین دقیق منطقه، تجزیه و تحلیل منطقه و تدوین استراتژیهای توسعه منطقه پیگیری شود.
ضررورت برنامه ریزی منطقه ای
فلسفه وجودی و ضرورت برنامه ریزی های منطقه ای را شاید بتوان از تعاریفی که ارائه شده استنباط کرد ولی اگر دلیل این نوع برنامه ریزی ها بطور دقیق تر بررسی شود مشخص می شود که توجه به نابرابری های منطقه ای اصلی ترین و مهمترین موضوع است به تعبیر ورهان وظیفه اصلی برنامه ریزی های منطقه ای ایجاد شرایطی است که در آن مقتضیات مختلف همه نواحی در قالب راه حلی تعادلی که کلیه مصالح لازمه را نیز در بر دارد ملحوظ شده باشد.
حتی اگر کلیه برنامه ریزی های کشور بطور قائم و بخشی انجام گیرد باز نمی توان نقش برنامه ریزی های منطقه ای را در ایجاد هماهنگی بین فعالیتهای گوناگون بخش های نهالف (نهادهای دولتی) نادیده گرفت. بدون شک برنامه ریزی منطقه ای و تجهیز و توسعه بهتر بافت زیربنای منطقه ای می تواند بنوبه خود نقش اساسی و حساسی را در برنامه ریزی مملکتی و تعیین هدف ها و توجیه نقش بخشهای مختلف مملکتی داشته باشد.بدون شک ایجاد هماهنگی در برنامه های مختلف نهادهای دولتی در سطح هر منطقه ای این امکان را می دهد که این برنامه ها لااقل نسبت به یکدیگر و در رابطه با کارکرد و بازده مخصوص هر کدام در مقیاس منطقه ای و کشوری مطالعه و مقایسه گردند.
بدین ترتیب ضرورت اجرای برنامه ریزی های منطقه ای عبارتند از:
ü عدم وجود تعادل مناسب بین استان های مختلف یک کشور از یک سو و نواحی مختلف از سوی دیگر
ü عدم وجود تعادل میان نقاط شهری و روستایی
ü عدم وجود تعادل میان شهرهای مختلف
ü لزوم مشارکت افراد محلی در توسعه منطقه
ü لزوم هماهنگی میان سیاست ملی و محلی
ü وسعت زیاد کشورها و تنوع فراوان جغرافیایی اجتماعی و فرهنگی در آنها
ü بازسازی مناطق آسیب دیده
ü کنترل و ساماندهی نظام شهری
ü تمرکز زدایی از مراکز اصلی رشد و ایجاد قطب های جدید رشد
ü کنترل جریان های جمعیتی
ü تامین عدالت اجتماعی در نواحی مختلف