مهاجرت بعنوان پدیده ای جمعیتی به ویژه پس از جنگ جهانی دوم مورد توجه و بحث و تبادل نظر نظریه پردازان علوم مختلف قرار گرفت در این راستا مهاجرتهای روستا – شهری به دلیل پیامدهای اقتصادی – اجتماعی آن بیش از سایر پدیده های جمعیتی مورد توجه قرار گرفت این مساله در ایران بعد از گسترش شهرنشینی و با سابقه رشد سریع شهرنشینی از آغاز قرن حاضر و بعبارت دیگر، از زمان شروع سلطنت رضاشاه به اوج خود رسید. در این دوره توجه خاصی که به گسترش شهرها و ایجاد کارخانجات مختلف بوجود آمد، جمعیت بسیاری را از روستاهای کشور به سمت شهرهای بزرگ کشاند. این روند همچنان ادامه داشت تا آنکه اصلاحات ارضی پیش آمد و روستاییانی که هیچ سهمی از زمینهای مقسوم نبرده بودند چارهای ندیدند به جز مهاجرت به شهرهای بزرگ، در این اثنا بسیاری از تحولات اجتماعی – فضایی جوامع شکل گرفت.
یکی از مهمترین پیامدها و اثراتی که مهاجرت بخصوص مهاجرت روستا – شهری می تواند داشته باشد ، تاثیر آن بر روی هویت افراد مهاجر است و اینکه در واقع آیا افراد مهاجر بر اثر مهاجرت از روستا به شهر دچار بحران هویتی می شود یا خیر؟ که این بحث یکی از مباحث مورد توجه در رشته های علوم انسانی است. این مقاله نگاهی است محدود به مهاجرت و بحران هویتی مهاجران روستا – شهری در ایران و سعی دارد تاثیر مهاجرت را بر هویت افراد مورد بررسی قرار دهد. در اینجا با توجه به شکل گیری هویت فردی در سن نوجوانی و جوانی به سن خاصی از مهاجران یعنی جوانان مهاجر بین سنین 15 تا 30 از روستاها به شهرها پرداخته شده است و با استفاده از روش توصیفی – تحلیلی به دنبال شناخت بحرانهای هویتی ناشی از اینگونه مهاجرتها می باشد. زیرا موج مهاجرتهای جوامع روستایی به مناطق شهری و به تبع آن بروز مشکلات حاد اجتماعی و زیست محیطی و تبدیل شهرها به شهرهای چند زبانه، چند قومی و شهرهای ترکیبی از اقوام و قبائل مختلف مشکلاتی را در پی خواهد داشت.
واژگان کلیدی: هویت، بحران، مهاجرت، مهاجرت روستا- شهری ، جوانان ، تحولات اجتماعی – فضایی
مقدمه :
وقتی تجارت بر تولید غلبه می کند، طبیعی ترین روند نظام زندگی روستایی که مبتنی بر تولید است، به هم می ریزد و با رکود روستایی، دغدغه مهاجرت شکل می گیرد. از طرفی تجمع امکانات در مراکز شهری، به این دغدغه دامن می زند. وقتی نسبت خدمات آموزشی، رفاهی و فرهنگی شهر در مقایسه با روستا، نامتعادل و ناعادلانه باشد و این عدم تعادل با رکود تولید روستایی و رونق نسبی تجارت شهری همراه شود، دیگر هیچ انگیزه ای برای بقای جمعیت روستایی و مقابله با میل نسل تازه روستا برای مهاجرت به شهر، باقی نمی ماند.
یکی از پدیدههایی که در چند دهة اخیر میتوان در شهرها مشاهده کرد روانه شدن سیل گستردهای از جمعیت روستایی و عشایری به شهرها و در پی آن افزایش جمعیت شهری است. فروپاشی شیوههای تولیدی سنتی در جامعة ایرانی که نقطة اوج آن به اصلاحات ارضی در دهة چهل بر میگردد به عنوان نقطة عطفی در روند شهرنشینی در ایران قابل بررسی است. این روند شهرنشینی از سال 1340 تا 1360، نرخ جمعیت شهری را 5/34 درصد به 51 درصد رساند و رشد این نرخ هنوز ادامه دارد. تا قبل از اصلاحات ارضی، ایران کشوری روستایی ـ عشایری بود و اکثر مردم در جوامع روستایی یا عشایری زندگی میکردند، اما با پیدایش دولت مدرن و سیاست تخته قاپو کردن و مصرفی شدن جامعة ایرانی به دلیل پیدایش دلارهای نفتی و افزایش خدمات پس از اصلاحات ارضی درصد شهرنشینی روند رو به افزایش داشت و اکثر مردم را در خود جای داده است.(حسامیان،1377 ، مک کی 1380)
از طرفی وقتی شهرها با هجوم جمعیت روستایی مواجه می شوند، سرریز جمعیتی خود را در محدوده ای موسوم به «منطقه شهری» مستقر می کنند. گسترش این منطقه به تولد حاشیه نشینی و فضای زائد شهری منجر شده است. امروزه رشد جمعیت جوامع روستایی بدلیل شرایط جدید جهانی و شهری و صنعتی شدن، کفاف ظرفیت های جامعه را نمی کند و بسیاری از خدمات اجتماعی و امکانات زندگی و رفاهی تنها در شهرهاست که قابل دسترسی است، از این رو روستاها با مهاجرت به خصوص نسل جوان خود به شهرها مواجه هستند. حال برای هر گونه پیش بینی و برنامه ریزی ای در جوامع روستایی، شناخت تحولات در سطوح خرد و کلان کشور ضروری است. در سطح خرد با کنش هایی مواجه هستیم، که افراد و نهادهای روستایی را هدایت کرده و تحولات اجتماعی را از آن طریق جهت می دهند. تقدیرگرایی روح قالب تفکر و کنش در جامعه روستایی و عشایری ماست. بدین معنی که بسیاری از روستاییان بین اعمال خود و تحقق مطلوب اهداف و مقاصد موردنظر ارتباطی نمی بینند، بلکه آن را حاصل قضا و قدر و دست تقدیر روزگار می دانند. در حالی که برنامه ریزی و بهبود روش ها، نیاز ضروری به تفکری دارد که مبتنی بر ارتباطی عقلایی بین اهداف و مقاصد با اعمال و روش ها باشد. کنش های احساسی و قمارگونه از دیگر کنش های مضر در جامعه ما هستند. از این روی اساسی ترین نکته برای تحقق هر برنامه ای در جوامع روستایی کشور ما، توجه به این نحوه های نگرش و رفتار و کوشش در جهت تغییر آن ها است. تکیه بر توسعه مشارکتی و آموزش های مستمر و ترویج از جمله راهکارهای پیشنهادی برای عقب نشینی کنش تقدیرگرایی از کارها و امور روزمره به حوادث و اتفاقات غیرمترقبه هستند.
در سطح کلان اجتماعی نیز توسعه جوامع روستایی از روندی برخوردارست که متأثر از تحولات کلان کشور است. فرآیندهای شهرنشینی، توسعه جوامع صنعتی، بهبود خدمات اجتماعی، حاشیه نشینی و برنامه های کلان توسعه کشور، جملگی بر روند تحولات جوامع روستایی تأثیر می گذارند. شهرها برای تأمین نیازهای شغلی و نیروی کار خود نیاز به مهاجرین روستایی دارند، بنابراین فرآیند مهاجرت از روستا به شهرهای بزرگ طبیعی است، تنها دولت می بایست در ازای عرضه نیروی کار از جوامع روستایی به جوامع شهری و حاشیه نشین، حداقل نیازهای اساسی و تأمین اجتماعی جوامع روستایی و حاشیه نشین را تأمین کند، و باید اشتغال زایی و فرصت های شغلی ای را در این مناطق پدید آورد تا بیکاری موجب مهاجرت بی رویه از روستا به شهر و پناه بردن شان به کارهای خلافکارانه و اعتیاد و سایر جرایم و تخلفات نشود.