مقوله رشد و توسعه و نوسازی مستمر جامعه در یک فرایند زمانی شکل میگیرد. اما آیا همه جوامع و کشورهای دنیا در جریان توسعه و رشد قرار دارند؟ بدون تردید، تقسیم کشورها و جوامع به توسعه یافته و توسعه نیافته در حال توسعه - دست کم در ابعاد اقتصادی و فن آوری - غیر قابل انکار است، ولی آنچه بین اندیشمندان اجتماعی مورد بحث و گفتوگو میباشد عوامل رشد و توسعه و نیز موانع آن است. چه چیزی باعث رونق و تسریع توسعه در برخی کشورها و نیز چه عواملی سبب توسعهنیافتگی برخی دیگر از کشورها میگردد؟ بدون شک، «توسعه» پدیدهای انسانی بوده و با اختیار و انتخاب انسان به وجود آمده است. قهرا تحقق نیافتن آن نیز مستند به انسان و بیتوجهی او و یا مقتضیات خاص فرهنگی و اجتماعی و اقتصادی اوست.
در تعالیم اسلامی بر زراعت و تجارت تأکید فراوان شده است و این دو بدون سرمایه تحقق نمی یابد و می توان گفت این دو بدون سرمایه تحقق نمی یابد و می توان استنباط کرد که: دعوت مردم به زراعت و خصوصاً تجارت مستلزم داشتن سرمایه زراعی و تجاری است. پس از نظر اسلام ممدوح است ولی می توان احتمال داد که منظور اسلام این است که سرمایه همه در حد «خویشفرمایی» (کارکن مستقل اقتصادی) است – همانطور که از «اجیر شدن» نزد دیگران مذمت شده است (باب کراهیه اجاره الرجل نفسه) – نه در جد پیدایش کار فرمایان بزرگ.
بنابراین، بحث حل نشده در رابطه تعالیم اسلام و توسعه اقتصادی «استراتژی توسعه اقتصادی» است و نه انگیزه کار و تلاش در اشخاص یا رسیدن به رفاه اقتصادی. و به نظر می رسد بهتر است اجزاء استراتژی توسعه اقتصادی و کلیت آن به عنوان موضوع مطرح گردد و حکم فقهی و نظر اخلاقی درباره آن مورد پرسش قرار گیرد و سپس بر اساس منابع اسلامی به آن پاسخ داده شود تا این نکته نیز روشن گردد.
از لحاظ لغوی، توسعه را معادل لغت انگلیسی Development گذاشته اند و لفظ «توسعه» در ادبیات عرب بر وزن تفعله (مصدر باب تفعیل است) مانند: تغذیه و تزکیه که معنی فعل متعدی در آن ملحوظ است. ماضی آن وسع و مضاری آن یوسع و مصدر آن توسعه است به معنی «وسعت بخشیدن»
عده ای معتقدند که مفهوم توسعه اقتصادی دارای بار ارزشی است و برخی میگویند: توسعه دارای بار ارزشی است و به معنای «وضعیت مطلوب» یا «وضعیت مطلوب اقتصادی جامعه» میباشد. این نظر از یک جنبه، مبتنی بر آن نظری است که میگفت: «توسعه انسانی» موضوع بحث است و در نتیجه توسعه انسانی به معنی پیدایش انسانهای کمال یافته است که جنبه «مطلوبیت» و «بار ارزشی» در آن ملحوظ است. از جنبه دیگر به این معنی است که لغت «توسعه» به معنی «وسعت بخشیدن» دارای بار ارزشی است و با این امر به وصف آن که «انسانی» یا «اقتصادی» و یا و ... باشد ارتباط ندارد.
کشورهای توسعه یافته قبل از رنسانس از لحاظ ساختار دانش مانند سایر مناطق جهان و عقبتر از سابقه درخشان کشورهای اسلامی بودند. سپس تغییراتی در نحوه نگرش و اندیشه آنان به طبیعت و انسان حاصل شد و فیزیک جدید و توجه به تجربه و نیز پرداختن به استفاده از یافته های تجربی در تولید اقتصادی ظهور کرد. در باب مباحث فلسفی نیز تغییراتی حاصل شد درباره انسانیت، فرهنگ، ترتیب، حکومت، سیاست، دین، آزادی و ... نیز اندیشههای تاز ای ارائه شد در حیطه سیاسی نیز جنگ داخلی آمریکا، انقلاب انگلیس، انقلاب فرانسه و انقلاب روسیه را تجربه کردند و حکومتهای پارلمانی و مراجعه به آراء عمومی در تعیین دولتها به طور پابرجا مرسوم گشت.
توسعه اقتصادی به مفهوم امروزین مستلزم تراکم سرمایه صنعتی تولید انبوه است و تجربه غرب و روسیه و ژاپن صنعتی جهت تولید انبوه است و تجربه غرب و روسیه و ژاپن در این راه مقارن با تمرکز ثروت نزد اقلیت سرمایه داری بوده است که از راه استثمار به دست آمده است. در واقع، بحث بر سر این است که استراتژی سازگار با اسلام برای تمرکز سرمایه صنعتی و قبل از آن، پس انداز مازاد و انباشت آن چگونه خواهد بود؟ انباشت ثروت و تمرکز سرمایه صنعتی در عین رعایت "کی لایکون دوله بین الاغنیاء منکم" چگونه میسر است؟
ادامه دارد.....