سفارش تبلیغ
صبا ویژن
[ و از معنى لا حول و لا قوة إلاّ باللّه از او پرسیدند ، فرمود : ] با وجود خدا ما را بر چیزى اختیار نماند و چیزى نداریم جز آنچه او ما را مالک آن گرداند . پس چون ما را مالک چیزى کرد که خود بدان سزاوارتر است تکلیفى بر عهده‏مان گذاشته و چون آن را از ما گرفت تکلیف خود را از ما برداشته . [نهج البلاغه]
برنامه ریزی روستایی در ایران
 
 RSS |خانه |ارتباط با من| درباره من|پارسی بلاگ
»» داستانک (شهر نشینی)

دلم برای کوچه‌های روستا تنگ شده است.

دلم برای آفتاب روستا یک ذره شده است.

خسته شدم از اینکه در کنار پیاده‌رو بنشینم، در مقابل شهری‌ها بر خاک بیفتم، زانو بزنم و کفشهای آنها را واکس بزنم.

دلم نمی‌خواهد بچه‌های لوس هم سن و سال خودم به من دستور بستنی و ساندویچ بدهند؛ بچه‌هایی که آب را هم با چنگال می‌خورند.

بچه‌هایی که پول را هم با دستمال کاغذی می‌گیرند.

ما هم در روستا برای خودمان آدم بودیم .

مادرم که در روستا رختهای خودمان را می‌شست، در شهر رختهای دیگران را می‌شوید.

پدرم که در روستا گندم و جو می‌کاشت، در شهر زباله درو می‌کند.

من که در روستا به مزرعه می‌رفتم، در شهر به مزرعه ساندویچ می‌روم.

من که در ورستا خرمن گندم را در باد می‌افشاندم، در شهر خرمن زباله را در دود می‌افشانم.

در شهر همه چیز دود می‌کند:

ماشینها دود می‌کنند، هواپیماها دود می‌کنند، کوره‌ها دود می‌کنند، دودها کور می‌کنند. در شهر همه چیز برعکس است:

آبها در روستا رو به سرازیری می‌روند، در شهر فواره‌ها آب را سر بالا می‌برند.

در روستا مردم چراغها را خاموش و روشن می‌کنند، در شهر چراغها مردم را خاموش و روشن میکنند؛ چراغها سبز می‌شوند، آدمها روشن می‌شوند و به راه می‌افتند؛ چراغها قرمز می‌شوند، آدمها خاموش می‌شوند و می‌ایستند.

در شهر همه چیز از هم بریده است: خیابانها مثل قیچی از وسط شهر می‌گذرند و شهر را تکه تکه می‌کنند.

راهها رشته رشته می‌شوند و به سه راه و چهارراه تقسیم می‌شوند.

در شهر همه چیزها از هم می‌گریزند:

ماشینها عصبانی و با شتاب از یکدیگر می‌گریزند و گاهی هم به هم تنه می‌زنند.

آدمها با سرعت صد کیلومتر از یکدیگر سبقت می‌گیرند. آدمها برای هم بوق می‌زنند و گاهی سپرهایشان با هم تصادف می‌کند.

مردم از یکدیگر سبقت می‌گیرند. از یکدیگر می‌گریزند و در کنار پنچره اتوبوسها به فکر فرو می‌روند.

جویهای خیابان می‌گریزند، گاریها می‌گریزند، آسفالت‌ها از زیر پای ماشینها می‌گریزند، عقربه‌های ساعت از یکدیگر می‌گریزند، مردم از دزدها می‌گریزند و دزدها از مردم. بعضی از آدمها از کار فرار می‌کنند و کار از بعضی آدمها فرار می‌کند.

در روستا، جویها به نهر می‌ریزند، نهرها به رود می‌ریزند و رودها به دریا می‌ریزند. در شهر کوچه‌ها به خیابان می‌گریزند، خیابانها به جاده می‌گریزند و جاده‌ها به بیابان می‌گریزند.

همه جاده‌ها از شهر می‌گریزند.

کاشکی من هم یک روز همراه یکی از جاده‌ها از شهر بیرون می‌رفتم،

با یکی از این جاده‌هایی که پیچ می‌خورد ومی‌رود تا به روستای ما برسد.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » محمد قاسمی ( دوشنبه 85/12/21 :: ساعت 4:49 عصر )
»» لیست کل یادداشت های این وبلاگ

بررسی استراتژی مطلوب مدیریت بحران در مخاطرات محیطی با تاکید بر ش
بررسی نقش شهرهای میانی درتوسعه گردشگری شهری
بهسازی و نوسازی بافت های فرسوده شهری و نقش آن در توسعه گردشگری ش
مدیریت مواد زاید در مناطق روستایی ایران (3) (نتیجه گیری)
مدیریت مواد زاید در مناطق روستایی ایران (2)
مدیریت مواد زاید در مناطق روستایی ایران
[عناوین آرشیوشده]