با کاهش منابع طبیعی در مناطق روستایی و نیز تحولاتی که در اثر مدرنیزاسیون بوجود آمده ظرفیتهای اشتغال در بخش کشاورزی به ویژه کشاورزی سنتی نه تنها با محدودیت روبرو میباشد، بلکه آموزش و پرورش نیروی انسانی نیز در دوران مدرن به شیوهای عمل کرده که تمایل قشر تحصیل کرده به اشتغال در بخش سنتی کشاورزی روز به روز کاهش مییابد. در نتیجهاین امر، ظرفیت جمعیت پذیری روستاها کاهش یافته و بدین ترتیب موج مهاجرت روستائیان به شهرها در دهه اخیر مشکلاتی را در توسعه روستا و شهر پدید آورده است. در این شرایط تنوع بخشی به ظرفیتهای اشتغال در مناطق روستایی و توسعه مشاغل متناسب با تغییرات اجتماعی - اقتصادی و محیطی ضرورت یافته است. یکی از زمینههایی که ضمن ایجاد فرصت شغلی جدید میتواند به عنوان مکمل فعالیت کشاورزی به توسعهاین بخش کمک کند، توسعه فعالیتهای صنعتی است. به همین دلیل ایجاد و گسترش صنایع در دهههای اخیر به عنوان یک سیاست اجرایی تعقیب شده است. طرفداران این سیاست معتقدند که اگر ایجاد وگسترش صنعت در روستاها بیش ازپیش جدی گرفته شود و با صبر وحوصله و با کارشناسی دقیق مورد پیگیری قرار گیرد بی گمان میتواند زمینه ساز خروج بسیاری از نواحی روستایی از تنگناهای موجود باشد. بنابراین با صنعتی کردن روستاها میتوان به اهداف توسعهای روستاها وخروج آنها از انزوای جغرافیایی دست یافت. فقدان یا کمبود فعالیتهای صنعتی و راکد بودن فعالیتهای خدماتی برخاسته از درون روستا و اتکا به بخش کشاورزی جهت کسب درآمد، از مشخصههای اصلی اقتصاد روستایی کشور است. فعال کردن بخش صنعت در نواحی روستایی میتواند موجب فعال کردن بخش خدمات نیز شده و اقتصاد روستایی را واجد قابلیتهایی تازه نماید
امروزه در توسعه روستایی پرداختن به تحلیل اقتصادی فضاهای جغرافیایی جایگاه مهمی دارد. توسعه به معنی واقعی آن زمانی به پایداری میرسد که تحلیلهای اقتصادی در کنار سایر ابعاد اجتماعی، محیطی و کالبدی و زیرساختی به صورتی متوازن و البته مکمل سامان یابند. در این مدل توسعه چنانچه سیستم به خوبی نقش خود را ایفا نماید نقص یا کاهش عملکرد یکی با تلاش مضاعف دیگری جبران میشود. در این صورت در فرایند توسعه روستایی نیز بخشهای مختلف اقتصادی نقش و اهمیتی مخصوص به خود دارند. راهبردهای توسعه روستایی از جمله راهبرد انقلاب سبز، اصلاحات ارضی و صنعتی کردن روستا هر یک با تاکید بر بخشی از ابعاد اقتصادی توسعه، تلاش کردهاند تا اهداف توسعه در محیطهای روستایی را محقق سازند.
اما «با توجه بهاینکه راهبردهای صنعتی و سرمایه گذاریهای محلی گرایش شدیدی به شهر داشته است، بخش عمده سرمایه گذاریها به سمت یک یا چند شهر بزرگ سرازیر میشد و کمتر نواحی روستایی مورد توجه بود، افزون بر این همانطور که ریچاردسون میگوید، گرایشهای قطبی شدن هنوز در تمام کشورهای در حال توسعه، بسیار قوی است، بطوری که هیچ گونه پراکنش مهمی (اثرات پخش)، در این کشورها بخودی خود روی نداده است. حتی تلاشهای آگاهانه دولت، بمنظور تمرکززدایی از صنایع به سمت یک یا دو مرکز منطقهای، همواره با مشکلات قابل ملاحظهای رو به رو شده و موفقیت آن محدود بوده است، با این حال، چنین مفهومی از پراکندگی صنایع یا عدم تمرکز، جدایی از مفهوم صنعتی کردن روستاست» (مهندسان مشاور هلند ، 1371 : 379).
اکثر مطالعات و برنامهریزیهای توسعه در دهة70 بیشترین توجه به روستا و ایجاد پیوند نزدیکتر میان کشاورزی و بافت فضایی آن متمرکز بود. بطوریکه مناطق روستایی هیچگاه بطور اساسی از دیدگاه ساختار صنعتی مورد توجه قرار نگرفت و کشاورزی معمولاً کانون اصلی مطالعات جامعهشناسان و جغرافیدانان روستایی در این دهه محسوب میگردید. در اواخر دهه 70 تولید صنعتی و چگونگی نفوذ آن به نواحی روستایی مورد توجه قرار گرفت. بدین ترتیب دهه 80 آغاز مرحلة جدیدی از استراتژی توسعه از طریق صنعتی شدن و استقرار صنعت برای توسعه مناطق روستایی بود. (طاهر خانی، 1378 : 4 ) طرفداران این استراتژی معتقدند که «در مناطق بالقوه روستایی توسعه صنایع به عنوان روشی برای رسیدن به اهداف کلی توسعه مورد توجه برنامه ریزان کشور قرار گرفت و تصور اصلی اینست کهایجاد صنایع در روستا میتواند موجب متنوع ساختن اقتصاد روستایی، افزایش ارزش افزوده تولیدات کشاورزی، ایجاد اشتغال، افزایش سطح درآمد روستاییان، کاهش مهاجرت روستایی و در نهایت کاهش نابرابری میان شهر و روستا باشد»(رضویان، 1374 : 207-209 ) دیری نپائید که این استراتژی نیز به چالش کشیده شده و برای بررسی پیامدهای آن مطالعات گستردهای آغاز شد. اولین مطالعات ارزیابی در جهت شناخت پیامدهای صنعتی شدن روستایی در دهة هشتاد با هدف شناسایی نقاط قوت و ضعف استقرار صنعت به شکل منطقهای و موردی در مناطق روستایی کشورهای در حال توسعه آغاز گردید.
در کشور ما نیز استراتژی غالب دهة اخیر، تمرکز برنامههای توسعه روستایی بر محور صنعتی کردن مناطق روستایی در قالب ایجاد نواحی صنعتی بوده است.تصور بر این بوده که ایجاد این نواحی در مناطق روستایی بتواند به عنوان یک جریان تولیدی بصورت وسیع و همه جانبه و به عنوان مکمل و پشتیبان کشاورزی و افزایش درآمد شاغلان این بخش باشد.
انتظار میرود با ایجاد شهرکهای صنعتی در نواحی روستایی مشکلات تامین اشتغال ودرآمد برای روستاییان کاهش یابد. «در حال حاضر که تامین اشتغال در نواحی روستایی از طریق بخش کشاورزی به دلیل کمبود عوامل تولید آب وخاک با مشکل رو به رو است و این کمبود عامل مهاجرتهای بی رویه روستایی گردیده است توجه به توان صنایع روستایی، برای کارآیی محیط روستا بسیار موثر است زیرا توسعه روستایی صرفاً توسعه کشاورزی نیست و توسعه کشاورزی یکی از زیر سیستمهای توسعه روستایی محسوب میشود» (مطیعی لنگرودی ، 1373 : 290 ) بررسیهای متعددی برای اثبات اهمیت و نقش توسعه صنعتی و استقرار صنایع در روستاها انجام شده اما بررسیهای موردی و مطالعات میدانی برای بررسی این موضوع بعد از اجرای طرح هنوز ضرورت دارد. در این بررسیها دانستن این نکته که استقرار صنایع و نواحی صنعتی چه تاثیراتی را بر ساختارهای اجتماعی و اقتصادی و کالبدی گذاشته و به عبارتی در جریان توسعه روستا راهبرد صنعتی کردن چه نقش و جایگاهی داشته به عنوان اصلیترین مسئله به شمار میرود. پاسخ به این سوال و سوالات بیشماری که مطرح است نیازمند بررسی موردی و میدانی است.
با ظهور مدرنیسم و هجوم فرهنگهای غیربومی و الگوی مصرف جهان پیشرفته به کشور، فرهنگ شهرنشینی جدید در تضاد با فرهنگ سنتی قرار گرفته و فرهنگ نوگرایی و تجددطلبی جایگزین فرهنگ اصیل و سنتی شده است که این امر بحران بیهویتی در شهرها و بخصوص در بافت تاریخی شهرها ایجاد نموده و سبب هجوم خانوارها به نواحی جدید و رهاسازی نواحی تاریخی شده است.
شهر یزد همچون سایر شهرهای ایرانی با الگوبرداری از مناسبات شهرهای اروپایی، به سرعت با ساختار اجتماعیـ اقتصادی و نمادهای فرهنگی خود بیگانه شد و بهتدریج تلقی مردم آن از مفهوم شهر تغییر کرد. ساخت و سازهای بیرویه، تخریب در سطح وسیع، زشتی منظرهای جدید بحران بیهویتی در این شهر ایجاد کرد. بهعبارتی علاوه برآنکه پیوند و ارتباط فکری و فرهنگی با گذشته قطع شد، شهرسازان نیز ارتباط خود را با هویت تاریخی، دانش و فرهنگ گذشته قطع کردند و شهرسازی مدرن را در اطراف بافت تاریخی شهر رواج دادند و بدین ترتیب بحران بیهویتی ایجاد گردید و ژرفای فاجعه هنوز روشن نشده است.
دراین مقاله ضمن تشریح بحران بیهویتی در شهر یزد و عوامل مصنوعی و انسانی موثر بر آن، توسعه پراکنده و بیسامان شهر، عدم انطباق شهر تاریخی با شهر جدید، پراکندگی عناصر شهری و فعالیتهای عمومی و گسترش لجام گسیخته شهر با بررسی اسناد، مطالعات میدانی و مصاحبه بررسی شده است.
نتایج نشان می دهد گسترش شهر یزد و رونق بازار اراضی شهری و فراموشی بافت تاریخی موجب بحران هویت در بافت تاریخی شده و مولفههای مصنوعی و انسانی که در گذشته به شهر هویت میبخشید و آهنگ شهری را کنترل و ویژگیهای خود را در شهر منعکس میکرد امروز در شکلگیری هویت شهری تأثیر چندان ندارد.
واژگانکلیدی: بحران هویت، مدرنیسم، نمادهای فرهنگی، شهرهای تاریخی، یزد.
(این مقاله مشترکا با آقای دکتر حسین کلانتری برای همایش ملی هویت ایرانی ارسال شده است که مورد پذیرش قرار گرفته است)